جدول جو
جدول جو

معنی پلنگی پوش - جستجوی لغت در جدول جو

پلنگی پوش
(اَ بَ)
که لباسی از پوست پلنگ کرده باشد. پلنگینه پوش:
صیدگاهش ز خون دریاجوش
گاه گرگینه گه پلنگی پوش.
نظام قاری (دیوان البسه ص 25)
لغت نامه دهخدا
پلنگی پوش
که لباسی از پوست پلنگ کرده باشد: پلنگینه پوش
تصویری از پلنگی پوش
تصویر پلنگی پوش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلنگینه پوش
تصویر پلنگینه پوش
کسی که جامه از پوست پلنگ یا مانند آن بر تن کند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ)
آنکه لباس از پوست پلنگ دارد. ملبس به پلنگینه. پلنگی پوش:
بگفتندکای مرد با زور و هوش (به رستم)
برین گونه پیلی پلنگینه پوش
پدر نام تو چون بزادی چه کرد
کمندافکنی یا سپهر نبرد؟
فردوسی.
یکایک بیامد خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش.
فردوسی.
سرند از کران دید دیوی بجوش
بزیر اژدهائی پلنگینه پوش.
اسدی (گرشاسبنامه نسخۀ خطی مؤلف ص 35).
پلنگینه پوشان زاول بکین
پسش برگشادند ناگه کمین.
اسدی (گرشاسبنامۀ نسخۀ خطی مؤلف ص 67)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلنگینه پوش
تصویر پلنگینه پوش
که لباسی از پوست پلنگ کرده باشد: پلنگینه پوش
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی دسته جمعی که جوانان یکی پس از دیگری از روی یکدیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سینه زنی که عزاداران دست در کمر یکدیگر نموده و با آهنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
کنام پلنگ، نهان گاه پلنگ، پور در اینجا به مفهوم کنام است
فرهنگ گویش مازندرانی